سلماسلما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

سِلما یه دونه ما

ولنتاین مبارک یه دونه ما

امروز بابایی وقتی از سر کار اومد برای دخترم کادو خریده بود مثل همیشه سلما کلی ذوق کرد. البته بابایی هر سال زحمت میکشه برای گل دخترم کادو میخره اولین کادوی ولنتاین و قبل از این که به دنیا بیاد بابایی براش خرید و من براش نگه داشتم تا شهریور که به دنیا اومد اولین کادو از طرف بابایی بود گذاشتم تو اتاقش و جالب اینکه اولین عروسکی بود که باهاش بازی کرد از لوستر اتاق آویزون کرده بودیمش هر روز با دیدنش کلی ذوق میکرد. هر روز که میگذره بیشتر از قبل دوست داریم نازنینم تو این روزهایی که اینقدر سخت بهم میگذره اگه تو رو نداشتم نمیدونم چه اتفاقی برام می افتاد برای داشتنت خدا رو روزی هزار بار شکر میکنم  ...
26 بهمن 1391

دعوت شدیم به یه مسابقه از طرف یه دوست عزیز آتنا جون مامان روشا یه دونه

سلام دوستای خوبم موضوع این مسابقه اینه که دلیلمون رو از نوشتن این وبلاگ بگیم از روزی که یه دونه ما به دنیا اومد سعی کردم روزایی که کارای جدید یاد میگیره تو یه دفتر براش یادداشت کنم تا وقتی بزرگ شد بخونه و بدونه لحظه به لحظه بزرگ شدنش برامون یه دنیاعشق بود و لذت بردیم از بودن با گل دخترم تقریبا سلما 6 یا 7 ماهه بود که خیلی اتفاقی با این وبلاگ اشنا شدم با کمک یکی از دوستام این وبلاگ و درست کردم و خیلی خوشحال بودم از این که میتونم عکسای گل دخترم و براش تو وبلاگ بذارم ونظر دیگران و رو بدونم واین باعث شد که کلی دوست جدید پیدا کنم و بتونم از تجربیاتشون استفاده کنم من و بابایی با هم تصمیم گرفتیم اسم وبلاگ و بذاریم سلما یه دونه ما چون واقعا برای...
25 بهمن 1391

گزارشات پزشکی گل دخترم

سلام دوستای گلم امان از این شلوغیه تهران امروز تقریبا از ساعت 9 صبح رفته بودیم بیرون تازه ساعت 7شب برگشتیم فقط این بین اومدیم خونه ناهار خوردیم دوباره رفتیم همش برای دکتر سلما جون بود صبح دکتر اطفال رفتیم بعد از ظهرم دکتر دندانپزشک که آوا جون زحمت کشیده بودن ادرس دندانپزشک بهمون داده بودن دکتر خوبی بودن  و خیلی هم خوشرو بودن تو اتاقشون چند تا عروسک بود که توجه سلما رو خیلی به خودش جلب کرده بود بالا سر صندلیه معاینه هم سی دی کارتون برای بچه ها گذاشته بودن سلما خیلی خوشش اومد تو قسمت سالن انتظار هم یه میز کوچولو با 4 تا صندلی و مداد رنگی و دفتر نقاشی گذاشته بودن به محض این که وارد شدیم سلما رفت سراغ نقاشی. خدارو شکر مشکل پوسیدگی نداشت و...
15 بهمن 1391